زندگی معمولی و هیجان انگیز من

یادداشت هایی در مورد زندگی، فقط همین

ارشد

از اینکه برنامه درستی ندارم برای نوشتن ناراحتم...


ارشد...الان هفته سومه ارشد هست و من تو ابرها سیر می کنم.نمیگم بهترین حالت ممکن هست و دانشکده و خوابگاه هیچ مسئله ای نداره اتفاقا جا برای غر بسیار زیاده اما نکته های مثبت انقدر تو ذهنم هستن که نمیخوام به اونا فکر کنم.

من الان بهترین جایی که میتونم باشم هستم.

دیگر بهتر از انستیتو که نیست تو ایران.(اسمش مثل عصای حضرت موسی است همه درها رو باز میکنه برات)نه اینکه الزهرا بد بود ولی انستیتو شدیدا اعتماد به نفسمو برده بالا.

همکلاسی هام بچه های خوبی هستن (بجز  یک رو نفر که خیلی رو اعصاب همه است)

کارکنان و حراستی ها و همه و همه به صورت بسیار مشکوکی خوش اخلاق هستن.

جو دانشگاه خیلی با دانشگاه های وزارت علوم فرق داره.جو واقعا اینطوریه که همه دور هم جمع شدیم یه چیزی یاد بگیریم و همه واقعا تا بتونن کمک می کنن.مشکلات هم هستن ولی تلاش داریم حلشون کنیم و به نظرم شدنیه.

هرچقدر تو الزهرا هم کلاسی هام بی حال بودن و دنبال کاری نبودن اینجا همه یه گوشه کارو میگیرن.امروز تقسیم وظایف داشتیم و به معنای واقعی کلمه همه وظایف تقسیم شدن و بچه ها همون موقع رفتن دنبال کار و دوتاشون با جواب برگشتن حالا اگر الزهرا بود خودم باید میرفتم دنبال همه چیز و آخرشم هیچی نمی شد.اینجا حتی سرعت غذا خوردن بچه ها با من هماهنگه !!!!!!چیزی که نه تو خانواده بوده نه تو کارشناسی و من همیشه زود تموم میکردم و بقیه تا دو ساعت بعد در حال خوردن بودن.میدونم به نظر مسخره میاد که از این خوشحالم ولی حتی شباهت های ایقدر کوچیک هم به من انرژی میده.



دوست دارم بیام و بیشتر بنویسم از اینجا که هنوز هیچی نشده کلی بهش علاقه مند شدم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz

شهر برجی کج دماوندی کثیف

یعنی چهارسال کارشناسی تهران باشی یکسالم درس بخونی با هدف برگشتن به تهران تو رشته و دانشگاهی که میخوایی بازم اشکت دم مشکت باشه از عجایب روزگاره.

تا نشستم تو هواپیما همین طور اشک می ریختم چشمام کاسه خون...تا رسیدم و مستقر هم شدم تلاش کردم جلوی بقیه خودمو کنترل کنم ولی هی تو اتاق اشکم در می اومد.

با مامانم که اصلا نمی تونم حرف بزنم چون اگر گریه کنم مامانم ناراحت میشن و خب هدف خوشحالی خانواده است.

میدونم ترم شروع بشه و برم سر کلاس و خوابگاه و هم اتاقی های جدید بهتر میشه ولی خب طول میکشه.دوستان قدیمی هم که همه درگیر

مسئله دیگه ای که دارم اینکه نو کارشناسی که الزهرا بودم خوابگاه تا دانشگاه دو دقیقه فاصله بود و بجز اون دانشگاه دسترسی خیلی خوبی داشت هم از طرف ونک هم از اتوبان چمران(پل مدیریت)ولی الان محل سکونت فعلی و خوابگاه آینده و دانشکده و دانشگاه هرکدوم یه جای شهر هستن...خدا به داد برسه ...ترافیک...هزینه رفت و آمد...زمانی که باید بذارم...هعی...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Raz

بالاخره

هی تو ذهنم میام پست میذارم اینجا بعد تو واقعیت تنبلی میکنم

بالاخره بعد از اینهمه بدقولی دانشگاه و سنجش و صبر و بی اعصابی..... رتبه و نتیجه  وهمه چیز اومد.

الان هم که دارم پست میذارم تو سایت دانشگاه ایران نشستم و از اینکه اینجا قبول شدم در پوست خود نمیگنجم.گرچه چون تو سایت خوابگاه جنسیتم رو مرد زده بود نمیتونستم ثبتنام کنم و بعد از صدتا اتاق مختلف رفتن تو دانشگاه(که خودش یه شهره)معلوم شد شماره دانشجوییم رو عوض کرده بودن و اون جدیده جنسیتم درسته و خستگی بسیار اما خوشحالم.

بالاخره چیزی شد که میخواستم.

کارشناسی نه دانشگاه و نه شهر رو دوست داشتم گرچه بعدا علاقه مند شدم و الان میبینم که بهترین انتخاب بود تو اون موقعیت ولی برای ارشد دقیقا چیزی شد که میخواستم.خداروشکر

فقط زیادی داره از دانشگاه و کتابخونه و سایت خوشم میاد و حیف که دانشکده ما اینجا نیست ولی امیدوارم فردا که میرم برای ثبتنام حضوری تو دانشکده جدا افتاده مون اونم خودشو تو دلم جا کنه.



پ.ن:دانشگاه تهران دانشکده روانشناسیش گیشاست

دانشگاه بهشتی دانشکده روانشناسیش بالاترین دانشکده است و دور از همه

دانشگاه الزهرا دانشکده روانشناسیش اون ور خیابون هست جدا از همه و کنار ریاست

دانشگاه شیرازم دانشکده روانشناسیش بالاترین دانشکده است

الانم دانشگاه ایران خودش کنار برج میلاده و روانشناسیش تو ستارخان!!!!!

در مورد بقیه دانشگاه ها خبر ندارم

ولی نمیدونم چرا روانشناسی هارو با جذامی ها اشتباه گرفتن؟


پ.ن2:به مسئول سایت خوابگاه میگم جنسیستم رو زده مرد...میگه مطمئنی زنی؟(خیلی هم مذهبی طور می نمود)آخرشم که میخواستم برم باز میپرسه مطمئنی دیگه...پناه بر خدا...خخخخخخ.تا به خانواده گفتم جنسیتم رو اشتباه زدن خواهرم سریع گفت میشی مثل she is the man چقدر باحال!!!!!!یعنی ذوق داشتا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz

چند مسئله مختلف

موهامو قرمز کردم.البته نه کلش رو فقط پایینش رو ...خیلی دوست داشتم همه اش رو قرمز کنم اما از خانواده تا خود آرایشگر همه مخالف بودن.حالا فعلا راضی هستم تا ببینیم بعدا چی میشه


نتیجه علوم اومده و بالینی پردیس شیراز قبول شدم .نتیجه بهداشت خدا می دونه کی بیاد و بین روزانه و پردیس برای من فقط 3 نفر فاصله است!فقط سه نفر اگر برن شهر خودشون یا برن وزارت علوم من روزانه قبول میشم.دلم برای شیراز موندن قیلی ویلی میره.لیسانس که تهران بودم.از اول هم برای ارشد برای تهران خوندم ولی الان که شیراز قبول شدم و یکسال هم خونه بودن... اینجا موندن خیلی وسوسه برانگیز شده.چون فرصت کار کردن هست و جمع معرکه ای که میشناسم رو هیچ جای دیگه نمیشه پیدا کرد.از طرفی میگم دوساله زود تموم میشه و با علم بیشتری برمیگردم و مفید تر هستم و خب تهرانم آدمهای بی نظیری رو میشناسم که دلمم براشون خیلی تنگ شده...عجب وضعی


خیلی تنبلانه می نویسم.نمیدونم چرا


اسپانیایی رو هم که مشتاقانه شروع کردم هی یادم میره بخونم گرچه هنوز بسیار دوسش دارم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Raz

من باب مهاجرت

یکی از قدیمی ترین و عزیز ترین دوستام رفت کانادا.

همیشه میگفت میخواد بره و برنامه ریزی هم داشت براش ولی خب خیلی واقعی نبود برام تا اینکه پیام داد هفته دیگه دارم میرم و بیا یه قرار بذاریم برای خداحافظی.


با دل گرفته از ندیدنش و خوشحال برای موفقیتش و آینده ای احتمالا بهتر بعد از چند ساعت حرف زدن بالاخره خداحافظی کردیم و رفت.هعی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz

اومدی ولی کاش نمی اومدی

دوشنبه ساعت دوازده ظهر: نتایج اومده بود.جرات نداشتم باز کنم.بدون اینکه ببینم همینطوری اشکم میریخت پایین.بالاخره که باید باز می کردم پس باز کردم و دیدم شدم 27.خداروشکر.تو کل کشور27!عالی بود.با یه ذره شانس دانشگاه و رشته ای که میخواستم قبول میشدم.دیگه اشک شوق بود که میریخت.به مامانم گفتم و به مادربزرگم زنگ زدم که دعاشون همیشه همراهمه و دیگه یواش یواش همه فهمیدن و پیام های تبریک فامیل و دوست سرازیر شد.منم ذوق مرگ


سه شنبه ساعت پنج و چهل دقیقه عصر:با مشاورم حرف زدم و کلی خوشحال بود که یکسال زحمتم نتیجه داده.خیلی تبریک گفت و لیست انتخاب رشته ام رو چیدیم.بهش گفتم هنوز دفترچه نیومده اگه یهو اومد وظرفیت ها خیلی تغییر کرده بود؟گفت بهم ایمیل بزن ولی احتمالش کمه.همچنان سیل تبریکات داشت می اومد.همچنان نیشم باز و دلم ذوق مرگ


چهارشنبه ساعت هشت و بیست دقیقه شب:بعد از مهمونی خونه دوستم با کلی انرژی رسیدم خونه که دیدم بچه ها نوشتن ظرفیت ها اومده و افتضاحه.گفتم حتما دارن بزرگنمایی می کنن.باز کردم.باورم نمیشد.به معنای  واقعی کلمه نصف شده ظرفیت ها.بر اساس ظرفیت های پارسال با ذره شانس قبول بودم اما با ظریفت های امسال با همه شانس های تو دنیا هم قبول نمیشم.یه دانشگاه که کلا پذیرش نداره.میمونه دو تا دانشگاه.هنوز سیل تبریکات داره میاد و من دیگه اسمش که میاد گریه ام میگیره.


اینکه جز سی نفر برتر کشور باشی و به خاطر تصمیمات یهویی و الکی دوتا مسئول انقدر ناامید باشی واقعا دردآوره.


پ.ن:درد بزرگترش اونجاست که طرف 121 شده.درصداش پایینه و حتی زبانش رو صفر زده اما با سهمیه شده 9.

دیگه هیچ امیدی ندارم و همه برنام هام به گند کشیده شد.دوباره از اول....


پ.ن2:یه بنده خدایی قبل از کنکور کارشناسی بهم گفت جوری درس بخون که اگر ظرفیت ها هم خیلی جا به جا شد و فقط یه نفر تو کشور خواستن اون تو باشی.مشخصا نتونستم این کارو بکنم...26 تا کم آوردم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Raz

اندر باب بی برنامه بودن

یک هفته از حداکثر زمانی که گفتن رتبه ها رو میدن میگذره.همون موقع گفتن تا یه هفته دیگه حتما میدیم ولی خب دیگه چطوری اعتماد کنیم؟این حرفشون هم دو روز دیگه تاریخ انقضاشه و من چشمم آب نمخوره...نمیدن و میگن ده روز دیگه

یه جوری اعلام نمیکنن انگار امسال قرار نبوده کنکور برگذار بشه یهویی گرفتن!میگن رتبهه ا آماده است ولی ظرفیت دانشگاه ها مشخص نیست...الان وقت مشخص کردن ظرفیته آخه؟


مشخصا این یه درصد کوچیک از بی برنامگی های موجود در کشوره ولی بد رفته رو اعصاب من.


میترسم مثل پارسال بشه که موقع ثبتنام دانشگاه های وزارت علوم برسه و سرنوشت بهداشت نا معلوم باشه و بچه ها سرگردون بمونن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz

یادگرفتن ماهیگیری در رانندگی

پذیرفتن رانندگی تنهایی من بعد از تقریبا پنج سال گواهینامه گرفتن بدون حضور یک راننده باتجربه بالای ده سال برای بابای من ناممکنه.بعد از دیدن بارها رانندگی من و بدون بروز حتی یک مشکل هنوزم قبل از شروع می فرمایند:کی همراهته؟اگر مشکلی پیش اومد به داداشت زنگ بزن.

و مشخصا تا حالا تنها هیچ وقت ماشینو جایی نبردم.گاهی میگم بدون اجازه بردارم و برم و برگردم تا ببینن که واقعا این نگرانی مسخره است اما با توجه به مشاهده قوانین مورفی به صورت روزانه میگم همون موقع تصادف میکنم و می فرمایند:دیدی گفتم؟


این بحث قدیمیه و ریشه در فرهنگ جامعه و خانواده و شخصیت پدر محترم داره اما چیزی که تازه است برخورد متفاوت یه نفر در پنجشنبه شب است(یا شب پنجشنبه ...من هیچ وقت اینا رو متوجه نمیشم.منظورم شب بین چهارشنبه و جمعه است)


سوار شدیم و راننده با سابقه بود همراهم با دو نفر دیگه اما با ماشین ما آشنایی نداشت و موقع روشن کردن دیدم فرمون قفل کرده و قبلا این اتفاق افتاده بود اما هرکسی که حضور داشت خودش حلش میکرد و منم هیچ وقت دقت نکردم.عین خر موندم تو گل.قبلش مهمونی بودیم.رفتم از یکی از مهمان ها کمک بخوام که یکی دیگه شون زودتر اومد بیرون(که تو این داستان بهش میگیم پرمدعا...معلومه که خیلی ازش خوشم نمیاد...مگه نه؟)منم با تمام سلولهای مخالف بدنم جنگیدم و رفتم گفتم میشه بیایی یه نگاهی به فرمون بکنی؟درو باز کردم که بشینه ، ننشست.گفت خودت بشین همزمان که یه ذره میپیچونی استارتو بزن و مشکل حل شد و من یاد گرفتم.نظرم داشت بهش اندکی بهتر میشد که موقع خروج از کوچه بوق بلندی زد پشت سرم و برگشتم به همون نظر قبلی ولی جدا از اون ماهیگری یاد دادن خیلی خیلی خیلی بهتر از ماهی دادنه.برای هردو طرف


پ.ن1:چهار سال از اون پنج سال گواهینامه من تهران بودم و هر وقت برگشتم پراکنده طور تمرین کردم اما یکسالی که خونه بودم از هر فرصتی استفاده کردم و بحث کردم و پافشاری کردم و گیر دادم و اصرار کردم تا بتونم رانندگی کنم و ذره ای فقط ذره ای شرایط بهتر شده.


پ.ن2:دادن اعتماد به نفس به دیگران چیزی از شما کم نمیکنه


نتیجه گیری اخلاقی:کوتاه نیایید.کوچکترین حرکتی میتونه شما رو نزدیک تر کنه و به ملت ماهیگیری یاد بدید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz

کنکور ارشد وزارت بهداشت

هنوز رتبه نیومده.یعنی گفتن چهارشنبه تا شنبه حتما میاد الان یکشنبه است و من دارم می نویسم که هنوز نیومده.

خوبی کنکور ارشد وزارت بهداشت اینکه نه تو اخبار اعلام میکنن راجع بهش و نه خیلی کسی خبر داره.کلا خیلی بی سر و صدا زندگی ما رو نابود میکنه

خودمم خیلی توضح نمیدم چون دو ساعت باید تفاوت های علوم و بهداشتو توضیح بدم از کنکورش گرفته تا دانشگاه و بازار کار و اینکه اصلا من که روانشناسی می خونم چرا اون کنکورو دادم.به همین اکتفا می کنم که من یه ارشد دیگه دادم.حالا البته اگه کسی واقعا سوال داشته باشه جواب میدم ها ولی اونایی که صرفا برای پر کردن وقت کنجکاوی می کنن عموما پیجونده میشن.



دیروز رفتم خون بدم میگه شما فشار خونت هفته.خیلی پایینه.میگم آقا من همیشه فشار خونم پایینه قبلا هم خون دادم الانم زنده ام خلاصه هرچی اصرار کردم نذاشت.نتیجه ها هم که نیومده بود ، دندون پزشکی هم کلی پول ازم گرفت مغموم و دل شکسته برگشتم خونه.


خیلی خوشحالم که بجز یکی از دوستان عزیزم هیچکس نمیدونه دارم دوباره اینجا می نویسم.خیلی راحت تره(قبلا یه وبلاگ تو بلاگفا داشتم که خیلی از دوستان و اعضای خانواده میخوندنش ولی وقتی بلاگفا پوکید دیگه ذوق منم کور شد تا الان که دوباره دارم می نویسم که چقدر هم عالیه)فقط کاش دوستایی که اونجا داشتم رو گم نمی کردم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz

تحلیلی از بندگان خدا

دیروز داشتم در مورد بنده خدای 1 برای بنده خدای 2 تعریف میکردم.که چه انسان خوب و مهربون و دوست داشتنی هست.

بنده خدای 2 : اهل نماز و روزه هم هست؟

من:نمی دونم حقیقتا ولی فکر نکنم باشه

بنده خدای 2:اگر اهل این چیزا نیست پس چه ویژگی خوبی داره؟

اصلا این سوال رو از روی بدجنسی یا قضاوت نپرسید ها.واقعا براش سوال بود که اگر یکی اهل نماز و روزه نیست واقعا چه ویژگی مثبتی میتونه داشته باشه؟یعنی پیش فرض براش این بود که کسی  که اهل این چیزیا نباشه دیگه نکته مثبتی نداره.حالا بگذریم از اینکه مسلمونی به نماز و روزه نیست و کلی آدم هم اهل اینا هستن و هزارتا کار خلاف هم میکنن.من چیزی نگفتم چون بزرگتر بودن بنده خدای شماره 1 و خب حرف منم 50 سال تفکر رو نمی تونست عوض کنه ولی تو دلم غصه خوردم که تعدادی این تفکر رو دارن.

خوبه برعکسش مثلا طرف بگه این که چادریه چه نکته مثبتی میتونه داشته باشه؟


رویداد مربوط اول

ترم چهار یا پنج بودم واسه عمومی انقلاب برداشتم.استادش رو هیچکس نمیشناخت و داشت از یه دانشگاه خفن دیگه می اومد به عنوان استاد مهمان.سر کلاس من خیلی لذت می بردم.یعنی واقعا از درس انقلاب خیلی چیز یاد گرفتم چون استاد بلد بود تحلیل کنه واطلاعاتش واقعا خوب بود و خیلی هنرمندانه بحث می کرد.اما خب یه تفکر خاص داشت که اون تفکر برای من متفاوت و خب غیر دوست داشتنی بود.یکی از جملاتش هم این بود:یکی از اشتباهاتی که ما الان تو جامعه داریم اینکه میگیم طرف اهل نماز و روزه و حجاب نیست ولی آدم خوبیه در صورتی که این طوری نمیشه و برداشت غلطیه!

خلاصه اونجا هم بحث نکردم چون میدونستم انقدر زیرکانه بحث میکنه که من حریفش نمی شم در ضمن علاقه ای هم نداشتم به خاطر دو واحد عمومی انقلاب مشکلی برام پیش بیاد ولی خب یه سوالی که دارم از این بندگان خدا اینکه اگر فقط شیعه های نماز خون و روزه بگیر و چادری و اهل تمام مستحبات و عامل به واجبات و دور از محرمات و رعایت کننده حق مردم خوب هستن دقیقا خدا برای چند نفر بهشت رو ساخته؟یعنی تمام مردم دنیا در تمام زمان های مختلف که اهل این چیزا نبودن بد هستن؟چطوری ذهنتون یه همچین چیزی رو قبول میکنه؟


رویداد مربوط دوم

داشتم با یکی دیگه خیلی صمیمانه صحبت میکردم بحث راجع به سنی ها شد.گفت سنی ها که مسلمون نیستن!منو میگی!چشمام تا جا داشت گشاد شد از این فتوای محکم ایشون.اومدم یه چیزی بگم خودش ادامه داد کسی نگفته ها...ولی به نظر من اونا مسلمون نیستن.یعنی کاری هم به مرجع و حدیث و قرآن و ... نداشت.خیلی شخصی یهو حس کرده بود که سنی ها مسلمون نیستن پاشم وایساده بود.بعدا یه عکس براش فرستادم از یه صفحه ای تو اینستا که کمیک های مذهبی داشت نگو عکس اول مربوط به اتحاد مسلمون ها بوده(به همین وقت عزیز من حواسم نبود اصلا)یه پیام بلند بالا فرستاد که نظر من این بوده و چرا اینو فرستادی و من که نمیگم اتحاد نباشه و.........یعنی میگه شما مسلمون نیستین ولی متحد باشیم؟؟؟حب چی میگی تو ؟پایه فکریتو مشخص کن یا حداقل انقدر محکم راجع به نصف مسلمون ها نظر نده



پ.ن:شایدم باید بحث می کردم.من اصولا خیلی گیر میدم به ملت و بحث میکنم مخصوصا سر حقوق زنان یا نکات روانشناسی یا سلامت ولی خب تو عقیده خیلی وارد نمیشم.شاید اشتباه می کنم.


پ.ن 2:ماشاالله جقدر زیاد شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Raz