یعنی چهارسال کارشناسی تهران باشی یکسالم درس بخونی با هدف برگشتن به تهران تو رشته و دانشگاهی که میخوایی بازم اشکت دم مشکت باشه از عجایب روزگاره.

تا نشستم تو هواپیما همین طور اشک می ریختم چشمام کاسه خون...تا رسیدم و مستقر هم شدم تلاش کردم جلوی بقیه خودمو کنترل کنم ولی هی تو اتاق اشکم در می اومد.

با مامانم که اصلا نمی تونم حرف بزنم چون اگر گریه کنم مامانم ناراحت میشن و خب هدف خوشحالی خانواده است.

میدونم ترم شروع بشه و برم سر کلاس و خوابگاه و هم اتاقی های جدید بهتر میشه ولی خب طول میکشه.دوستان قدیمی هم که همه درگیر

مسئله دیگه ای که دارم اینکه نو کارشناسی که الزهرا بودم خوابگاه تا دانشگاه دو دقیقه فاصله بود و بجز اون دانشگاه دسترسی خیلی خوبی داشت هم از طرف ونک هم از اتوبان چمران(پل مدیریت)ولی الان محل سکونت فعلی و خوابگاه آینده و دانشکده و دانشگاه هرکدوم یه جای شهر هستن...خدا به داد برسه ...ترافیک...هزینه رفت و آمد...زمانی که باید بذارم...هعی...